چــــه سخـــــت اســــــــت

تــــشییــــــــــــع عـــــــــــــــــــشق

روی شـــانـه هــــــای  فـــرامــــــــــوشی

وقـــتی مـیدانـــــی پـنجشـــــنبـــه ای نــــــــــیست

تا

رهــــــگذری بـــر بـــــــــــــی کـــــسیت فاتــــحه بخــــــــــواند . . .

عادت ...!

چه طعم ِ تلخی دارد

وقتی آن را با عشق اشتباه بگیری .....!

بوے فـَـــراموشے گرفتــہ اَم

رَنگــــِ تَنـــ ـهایے... ......

دلشــِکستــِگے. . . . . .

بُغــــض وَ خامـــ ـوشے. . . .

چیــــزے نیستــــْ..:)

تآریــ ـخ مَصـــرَفم بــرایـــش گذشتـــ ـہ اَستــــْـ !!

 

تلخی های عشقت را با هیچ یک از

شیرینی های دنیا عوض نمیکنم.

مذاقم با این تلخی های پایدار سازگارتر است

تا شیرینی های بی تکرار...

حالا که میروی...

اهسته برو...

هر قدمت دورتر...

نفسم تنگ تر...

بگذار چشمم اهسته اهسته

ندیدنت را بیاموزد...! 

ناز من عشق من

از چشم ترم زودمرو

سروجانم به فدایت

زبرم زود مرو

نکنم شکوه که دیر آمده ای در برمن

لا اقل دیر چوآیی به سرم زود مرو

بنشین یکدمو از چشم ترم زود مرو

ای شکسته تو شکستی مویه کردی غصه خوردی

از ته دل گریه کردی

من باهاتم خاک پاتم مثل ماتم تو صداتم من رفیق گریه هاتم

عشق در تو شور در تو

بی تو من جایی ندارم

بی تو فردایی ندارم

من باهاتم

مثل بارون تو چشاتم مثل غصه تو صداتم چون پرنده در پناتم

 

این نت از زندگی را

هرگز نخواهم فهمید

من بدون تو

     مرا به ذهنت بسپار نه دلت!

   من از گم شدن در جاهای شلوغ می ترسم

در آغوشت که جا میگیرم عمیق تر گناه میکنم !

من آغوشت را که هوای بهشتی دارد

با هزاران بهشت خدا که بی تو هوای جهنم دارد

عــــوض نمیکنم!!

ﺩﯾـــــﮕﺮ ﺑﻪ ﺗــــﻮ ﻓﮑـــﺮ ﻧـــﻤﯿـــﮑﻨـــﻢ !

ﮔﻨـــﺎﻩ ﺍﺳـــﺖ ؛

ﭼـــــﺸﻢ ﺩﺍﺷــــﺘﻦ ﺑﻪ ﻣــــﺎﻝِ ﻏــــﺮﯾﺒــــﻪ ﻫــــﺎ ... !!

 

اندیشیدن به پایان هر چیز

 

شیرینی حضورش را تلخ می کند

بگذار پایان تو را غافلگیر کند

درست مانند آغاز...

دوستَـــتْ دارَم به اضافهــــ ے ِ سه نُقطـــه!

تا بــِـ ــ ـدانی

مـَن و دوستتْ دارم هایـَم ٬

اِمـتــداد داریــــ م در تـــو تا همیشــــه

مثل ِ همین سـِ نقطه...

هيچ قهوه اے نميتواند چشمان مرا باز نگه دارد

خواب ڪﮧ هيچ...

ميخواهم بميرم وقتي نباشي!

براے دوست داشتنت

از من دلیل می خواهند ، نازنین... !

چشمانت را قرض می دهی...؟

    

فکر کنم به بوی عطر تو حساسیت دارم...

قله ی قـــاف که سهـــل است،
من قـــله ی کــاف و لام و مــیم و نــــون و واو
را هم بخـاطرت فـــــتح می کنم ...

اما تو
با تمـــام مــــردانه گی ات،
مـــرد باش !

اگر سـراغ نگاهت را گرفتنــــد
بگــو که واگــذار شده ...

گاهــی باید نباشــی ... تا بفهمــی نبودنت واسه کی مهمه ...

اونوقته که میفهمی بایــد همیشه با کی باشی ....

؟!

همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد،
همیشه دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد

همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد،
همیشه چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد

همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،
همیشه احساسی بود که مرا درک میکرد
همیشه بود ولی دیگه نیست